ز دور ار سرو بالائی ببیند
|
|
به پایش در فتد دردش بچیند
|
چو دست نار پستانی بگیرد
|
|
به پیش نار بستانش بمیرد
|
ز بهر خوبرویان جان ببازد
|
|
به کفر زلفشان ایمان ببازد
|
تو گوئی عادت پروانه دارد
|
|
به جان خویشتن پروا ندارد
|
من از افکار او پیوسته افگار
|
|
من از تیمار او پیوسته بیمار
|
به نور چشم بیند هر کسی راه
|
|
دل مسکین ز چشم افتاده در چاه
|
مرا دل کشت فریاد از که خواهم
|
|
اسیر دل شدم داد از که خواهم؟
|
ز دست این دل دیوانه مستم
|
|
درون سینه دشمن میپرستم
|
ندیده دانهای از وصف دلدار
|
|
به دام دل گرفتارم گرفتار
|
بدینسان خسته کسرا دل مبادا
|
|
کسی را کار دل مشکل مبادا
|
ز دست دل شدم با غصه دمساز
|
|
خدایا این دلم را چارهای ساز
|
مرا دل در غم دلداری افکند
|
|
به دام عشق گل رخساری افکند
|