در ستایش سلطان معزالدین اویس جلایری

بهرام از برای سپاه تو دائما ترتیب تیغ و جوشن و بر گستوان کند
خورشید نوربخش جهانگیر شد از آنک هر بامداد سجده‌ی آن آستان کند
در بزم تو که مجمع شاهان عالمست ناهید دستیاری خنیاگران کند
منظور خلق دوش از آن شد هلال عید کو بر فلک ز نعل سمندت نشان کند
جود تو نام هر که به خاطر در آورد رزق هزار ساله‌ی او را ضمان کند
طبع عبید را که چو گنجیست شایگان معذور دار قافیه گر شایگان کند
بادا قران فتح و ظفر بر جناب تو تا مهر نوربخش به اختر قران کند
چندانت عمر باد که چرخ عطیه بخش صد بار پیر گردی و بازت جوان کند