ایضا در مدح همو گوید

قضا به قصد سرش تیغ از نیام کشید قدر به کشتن او تیر در کمان آورد
عدوی تو ز فلک تاج و تخت می‌طلبید زمانه از پی او دار و ریسمان آورد
هرآنکه سرکشی با تو کرد گردونش به درگه تو ز ناگه به سر دوان آورد
جهان زمردی و از مردمی تهی شده بود علو همتت آن رسم در جهان آورد
به کام خویش بمان جاودان که بخت ترا زمانه مژده‌ی اقبال جاودان آورد