ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده | زنجیریان مویت سرها به باد داده | |
جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده | وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده | |
با عشق جان ما را سوزیست در گرفته | با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده | |
تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو | چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده | |
از وصف آنزنخدان من سادهدل چه گویم | یارب چه لطف دارد آن نازنین ساده | |
ما را ز ننگ هستی جز می نمیرهاند | صوفی مباش منکر کز باده نیست باده | |
بخت عبید و وصلت، این دولتم نباشد | در خواب اگر خیالت بینم زهی سعاده |