خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد | وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد | |
جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن | زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد | |
عاشق دلشده را پند خردمند چه سود | رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد | |
مبتلائیست که امید خلاصش نبود | هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد | |
تا دم بازپسین غرقهی دریای غمش | مدعی باشد اگر چشم به ساحل دارد | |
هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل | حاصل آنست که اندیشهی باطل دارد | |
میکشد ساعد سیمین تو ما را و عبید | میل بوسیدن سرپنجهی قاتل دارد |