از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی
|
|
وز حبش بر خسرو خاور برات آوردهئی
|
بت پرستانرا محقق شد که این خط غبار
|
|
از پی نسخ بتان سومنات آوردهئی
|
مهر ورزانرا تب محرق بشکر بستهئی
|
|
یا خطی در شکرستان بر نبات آوردهئی
|
خستگان ضربت تسلیم را بهر شفا
|
|
نسخهی کلی قانون نجات آوردهئی
|
ای خط سبز نگارین خضر وقتی گوئیا
|
|
زانکه سودای لب آب حیات آوردهئی
|
تا کشیدی نیل بر ماه از پی داغ صبوح
|
|
چشمهی نیل از حسد در چشم لات آوردهئی
|
چون روانم بیند از دل دیده را در موج خون
|
|
گویدم در دجله نهری از فرات آوردهای
|
زاندهان گر کام جان تنگدستان میدهی
|
|
لطف کن گر هیچم از بهر زکوة آوردهئی
|
دوش میگفتم حدیث تیره شب با طرههات
|
|
گفت خواجو باز با ما ترهات آوردهئی
|