گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
|
|
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
|
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
|
|
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی
|
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
|
|
گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی
|
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
|
|
گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی
|
گفتا جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
|
|
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی
|
گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی
|
|
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
|
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
|
|
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی
|
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
|
|
گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی
|
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
|
|
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی
|