جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
|
|
جاوید زنده مانم اگر جان من شوی
|
رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من
|
|
دردم دوا شود چو تو درمان من شوی
|
پروانه وار سوزم و سازم بدین امید
|
|
کاید شبی که شمع شبستان من شوی
|
دور از تو گر چه ز آتش دل در جهنمم
|
|
دارم طمع که روضهی رضوان من شوی
|
مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد
|
|
بر بوی آنکه لاله و ریحان من شوی
|
اکنون که خضر ظلمت زلف تو شد دلم
|
|
بگشای لب که چشمهی حیوان من شوی
|
چشمم فتاد بر تو و آبم ز سر گذشت
|
|
و اندیشهام نبود که طوفان من شوی
|
چون شمع پیش روی تو میرم ز سوز دل
|
|
هر صبحدم که مهر درفشان من شوی
|
زلفت بخواب بینم و خواهم که هر شبی
|
|
تعبیر خوابهای پریشان من شوی
|
میگفت دوش با دل خواجو خیال تو
|
|
کاندم رسی بگنج که ویران من شوی
|
وان ساعتت رسد که بر ابنای روزگار
|
|
فرمان دهی که بندهی فرمان من شوی
|