ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
|
|
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
|
با کمال قدرتت بر عرصهی ملک قدم
|
|
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
|
طور سینا با تجلی جمالت ذرهئی
|
|
پور سینا در بیان کبریایت ابکمی
|
کاف و نون از نسخهی دیوان حکمت نکتهئی
|
|
بحر و کان از موج دریای عطایت شبنمی
|
از قدم دم چون توانم زد که در راه تو هست
|
|
ز اول صبح ازل تا آخر محشر دمی
|
ای بتیغ ابتلایت هر شکاری شبلی
|
|
وی بمیدان بلایت هر سواری ادهمی
|
تشنگانرا از تو هر زهری و رای شربتی
|
|
خستگانرا از تو هر زخمی بجای مرهمی
|
رفته هر گامی بعزم طور قربت موسیی
|
|
خورده هر جامی ز دست ساقی شوقت جمی
|
هر بتی در راهت از روی حقیقت کعبهئی
|
|
هر نمی از ناودان چشم خواجو زمزمی
|