پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای
|
|
روز را از شکن طرهی شبگون بنمای
|
کاکل مشک فشان برمه شب پوش مپوش
|
|
سنبل غالیه سا بر گل خود روی مسای
|
سپه شام بدان هندوی مشکین بشکن
|
|
گوی خورشید بدان زلف چو چوگان بربای
|
هر که در ابروی چون ماه نوت دارد چشم
|
|
گردد از مهر تو چون ماه نو انگشت نمای
|
حال من با تو کسی نیست که تقریر کند
|
|
پیش سلطان که دهد عرض تمنای گدای
|
سرو را برلب هر چشمه اگر جای بود
|
|
جای آن هست که بر چشم منش باشد جای
|
ای مه روشن اگر جان منی زود برای
|
|
وی شب تیره اگر عمر منی دیر مپای
|
صبح امید من از جیب افق سر بر زن
|
|
روز اقبال من از مطلع مقصود برآی
|
کی برد ره به سراپردهی قربت خواجو
|
|
پشه را بین که کند آرزوی وصل همای
|