ای ملک دلم خراب کرده

ای ملک دلم خراب کرده در کشتن من شتاب کرده
پیش لب لعلت آب حیوان خود را ز خجالت آب کرده
رخساره‌ی لاله و سمن را از سنبل تر نقاب کرده
جز زلف و رخت که دید روزی شب سایه‌ی آفتاب کرده
پیرامن ماه خط سبزش نقشیست ز مشک ناب کرده
جعد تو نسیم صبحدم را سرمایه‌ی اضطراب کرده
خون جگرم بغمزه خورده بنیاد دلم خراب کرده
ساقی غمت ز خون چشمم می در قدح شراب کرده
برآتش لعل آبدارت خواجو دل و جان کباب کرده