ای حبش بر چین و چین در زنگبار انداخته
|
|
بختیارانرا کمندت باختیار انداخته
|
دسته دسته سنبل گلبوی نسرین پوش را
|
|
دسته بسته بر کنار لاله زار انداخته
|
رفته سوی بوستان با دوستان خندان چو گل
|
|
وز لطافت غنچه را در خار خار انداخته
|
هندوانت نیکبختانرا کشیده در کمند
|
|
واهوانت شیر گیرانرا شکار انداخته
|
گرد صبح شام زیور گرد عنبر بیخته
|
|
تاب در مشگین کمند تابدار انداخته
|
آتش از آب رخ آتش فروز انگیخته
|
|
خواب در بادام مست پرخمار انداخته
|
هر که گوید گل برخسار تو ماند یا بهار
|
|
آب گل بردست و بادی در بهار انداخته
|
حقهی یاقوت لل پوش گوهر پاش تو
|
|
رستهی لعلم ز چشم در نثار انداخته
|
وصف لعلت کرده ساقی وز هوای شکرت
|
|
آتش اندر جان جام خوشگوار انداخته
|
قلزم چشمم که از وی آب جیحون میرود
|
|
موج خون دیده هر دم بر کنار انداخته
|
پای دار ار عاشقی خواجو که در بازار عشق
|
|
هر زمان بینی سری در پایدار انداخته
|