ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه
|
|
وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه
|
خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع
|
|
هندوی رسن باز تو بر مه زده خرگاه
|
افعی تو در حلقه و جادوی تو در خواب
|
|
خورشید تو در عقرب و پروین تو بر ماه
|
صورت نتوان بست چنین موی میانی
|
|
بر موی کمر بسته و مو تا بکمرگاه
|
ساقی به عقیق شکری میخوردم خون
|
|
مطرب به نوای سحر میزندم راه
|
در سلسلهی زلف رسن تاب تو پیچم
|
|
باشد که دل خسته برون آورم از چاه
|
همچون دل من هست پریشان و گرفتار
|
|
در شست سر زلف گره گیر تو پنجاه
|
آئینه رخسار تو زنگار برآورد
|
|
از بسکه برآمد ز دل سوختگان آه
|
خواجو نبرد ره به سراپردهی وصلت
|
|
درویش کجا خیمه زند در حرم شاه
|