صید شیران میکند آهوی روبه باز او
|
|
راه بابل میزند هاروت افسون ساز او
|
هر شبی بنگر که بر مهتاب بازی میکند
|
|
هندوان زلف عنبر چنبر شب باز او
|
از چه روی ابروی زنگاری کمان او کمان
|
|
می کشد پیوسته بر ترکان تیرانداز او
|
گفتم از زلفش بپوشم ماجرای دل ولیک
|
|
چون نهان دارم ز دست غمزهی غماز او
|
بیدلانرا احتمال ناز دلبر واجبست
|
|
وانکه باشد نازنینتر بیش باشد ناز او
|
مطرب سازنده گو امشب دمی با ما بساز
|
|
ورنه چون دم برکشم در دم بسوزم ساز او
|
بلبل خوش نغمه تا گل بر نیندازد نقاب
|
|
نشنود کس در جهان آوازهی آواز او
|
فارغ البالست هر کس کو نشد عاشق ولیک
|
|
مرغ بیدل در هوا خوشتر بود پرواز او
|
حال خواجو از سرشک چشم خونبارش بپرس
|
|
کو روان چون آب میخواند دمادم راز او
|