جان بده یا دگر اندیشهی جانانه مکن
|
|
دام را بنگر ازین پس طلب دانه مکن
|
بستهای با می و پیمانه ز مستی پیمان
|
|
ترک پیمان کن و جان در سر پیمانه مکن
|
حرمت خویش نگهدار و مکن قصد حرم
|
|
ور شدی صید حرم روی بدین خانه مکن
|
اگرت دست دهد صحبت بیگانه و خویش
|
|
خویش را دستخوش مردم بیگانه مکن
|
گنج بردار و ازین منزل ویران بگذر
|
|
ور مسیحا نفسی چون خر و ویرانه مکن ؟
|
گر نداری سرآنک از سر جان در گذری
|
|
چشم در نرگس مستانهی جانانه مکن
|
تو هم ای ترک ختا ترک جفا گیر و مرا
|
|
صید آن کاکل شوریدهی ترکانه مکن
|
ما چو روی از دو جهان در غم عشقت کردیم
|
|
هر دم از مجلس ما روی بکاشانه مکن
|
حلقهی سلسلهی طره میفکن در پای
|
|
دل سودازدگان مشکن و دیوانه مکن
|
رخ میارای و قرار از دل مشتاق مبر
|
|
شمع مفروز و ستم بر دل پروانه مکن
|
گر نخواهی که کنی مشک فشانی خواجو
|
|
پیش گیسوی عروسان سخن شانه مکن
|