ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
|
|
جان داده بر نرگس مست تو حکیمان
|
دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر
|
|
کوته نشود دست فقیران ز کریمان
|
گر دولت وصلت بزر و سیم برآید
|
|
کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان
|
باری اگرش شربت آبی نچشانند
|
|
راهی بمسافر بنمایند مقیمان
|
از هر چه فلک میدهدت بگذر و بگذار
|
|
عاقل متنفر بود از خوان لیمان
|
با چشم سقیمم دل پر خون بربودند
|
|
یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان
|
بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان
|
|
تا وقت سحر باز نشینند ندیمان
|
قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب
|
|
خون جگر جام به از مال یتیمان
|
از گفتهی خواجو شنوم رایحهی عشق
|
|
چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان
|