مردیم در خمار و شرابی نیافتیم
|
|
گشتیم غرق آتش وآبی نیافتیم
|
کردیم حال خون دل از دیدگان سال
|
|
لیکن بجز سرشک جوابی نیافتیم
|
تا چشم مست یار خرابی بنا نهاد
|
|
همچون دل شکسته خرابی نیافتیم
|
رفتیم در هوایش و برخاک کوی او
|
|
بردیم آب خویش و مبی نیافتیم
|
جان را براه بادیه از تاب تشنگی
|
|
کردیم خون و اشک سحابی نیافتیم
|
بیرون ز زلف و عارض خورشید پیکران
|
|
برآفتاب پر غرابی نیافتیم
|
در ده قدح که جز دل بریان خون چکان
|
|
در بزمگاه عشق کبابی نیافتیم
|
کردیم بی حجاب نظر در رخت ولیک
|
|
روی ترا بجز تو حجابی نیافتیم
|
خاک درت شدیم چو خواجو بحکم آنک
|
|
برتر ز درگه تو جنابی نیافتیم
|