کشتی ما کو که ما زورق درآب افکندهایم
|
|
در خرابات مغان خود را خراب افکندهایم
|
جام می را مطلع خورشید تابان کردهایم
|
|
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکندهایم
|
با جوانان بر در میخانه مست افتادهایم
|
|
وز فغان پیر مغان را در عذاب افکندهایم
|
شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب
|
|
کاین زمان از روی کار خود نقاب افکندهایم
|
محتسب اسب فضیحت بر سرما گو مران
|
|
گر برندی در جهان خر در خلاف افکندهایم
|
آبروی ساغر از چشم قدح پیمای ماست
|
|
گر به بی آبی سپر بر روی آب افکندهایم
|
ما که از جام محبت نیمه مست افتادهایم
|
|
کی بهوش آئیم کافیون در شراب افکندهایم
|
گوشهی دل کردهایم از بهر میخواران کباب
|
|
لیکن از سوز دل آتش در کباب افکندهایم
|
غم مخور خواجو که از غم خواب را بینی بخواب
|
|
زانکه ما چشم امید از خورد و خواب افکندهایم
|