ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمدهایم
|
|
به هوایت ز ره دور و دراز آمدهایم
|
قدحی آب که برآتش ما افشاند
|
|
که درین بادیه با سوز و گداز آمدهایم
|
بینوا گرد عراق ار چه بسی گردیدیم
|
|
راست از راه سپاهان بحجاز آمدهایم
|
غسل کردیم به خون دل و از روی نیاز
|
|
بعبادتگه لطفت بنماز آمدهایم
|
تا نسیم سمن از گلشن جان بشنیدیم
|
|
همچو مرغ سحری نغمه نواز آمدهایم
|
بیش ازین برگ چمن بود چو بلبل ما را
|
|
شاهبازیم کنون کز همه باز آمدهایم
|
همچو محمود نداریم سر ملکت و تاج
|
|
که گرفتار سر زلف ایاز آمدهایم
|
تا چه صیدیم که در چنگ پلنگ افتادیم
|
|
یا چه کبکیم که در چنگل باز آمدهایم
|
برگ خواجو اگر از لطف بسازی چه شود
|
|
کاندرین راه نه با توشه و ساز آمدهایم
|