بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
|
|
بتشنگان که دهد آب چشمهی زمزم
|
مقیم در طیرانست مرغ خاطر ما
|
|
بگرد کوی تو همچون کبوتران حرم
|
مرا بناوک مژگان اگر کشی غم نیست
|
|
شهید تیغ غمت را ز نوک تیر چه غم
|
به نامه بهر جگر خستگان دود فراق
|
|
بساز شربتی آخر ز آب چشم قلم
|
کجا بطعنهی دشمن ز دوست برگردم
|
|
که غرق بحر مودت نترسد از شبنم
|
گرم عنایت شه دستگیر خواهد بود
|
|
منم کنون و سرخاکسار و پای علم
|
بیار نکهت جان بخش بوستان وصال
|
|
که جان فدای تو باد ای نسیم عیسی دم
|
کسی که ملک خرد باشدش بزیر نگین
|
|
ز جام می ندهد جرعهئی به ملکت جم
|
چگونه در ره مستی قدم نهد خواجو
|
|
اگر نه بر سر هستی نهاده است قدم
|