عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
|
|
جان غمگین در پی جانانه میگرداندم
|
آشنائی از چه رویم دور میدارد ز خویش
|
|
چون ز خویش و آشنا بیگانه میگرداندم
|
ترک رومی روی زنگی موی تازی گوی من
|
|
هندوی آن نرگس ترکانه میگرداندم
|
بسکه میترساند از زنجیر و پندم میدهد
|
|
عاقل بسیار گو دیوانه میگرداندم
|
دانهی خالش که بر نزدیک دام افتاده است
|
|
با چنان دامی اسیر دانه میگرداندم
|
آتش دل هر شبی دلخسته و پر سوخته
|
|
گرد شمع روش چون پروانه میگرداندم
|
آرزوی گنج بین کز غایت دیوانگی
|
|
روز و شب در کنج هر ویرانه میگرداندم
|
با خرد پیمان من بیزاری از پیمانه بود
|
|
ویندم از پیمان غم پیمانه میگرداندم
|
من بشعر افسانه بودم لیکن این ساعت بسحر
|
|
نرگس افسونگرش افسانه میگرداندم
|
اشتیاق لعل گوهر پاش او در بحر خون
|
|
همچو خواجو از پی دردانه میگرداندم
|