دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
|
|
دهنش تنگک و چون تنگ شکر شیرینک
|
لبک لعل روان پرور کش جان بخشک
|
|
سرک زلفک عنبر شکنش مشکینک
|
در سخن لعلک در پوشک اودر پاشک
|
|
بر سمن سنبل پرچینک او پرچینک
|
چشمکش همچو دل ریشک من بیمارک
|
|
دستکان کرده بخون دلکم رنگینک
|
هست مرجان مرا قوت ز مرجانک او
|
|
ای دریغا که نبودی دلکش سنگینک
|
نرگسش مستک و عاشق کشک و خونخوارک
|
|
سنبلش پستک و شورید گک و پرچینک
|
زلفکش دلکشک و غمزه ککش دلدوزک
|
|
برکش ناز کک و ساعد کش سیمینک
|
گفتمش در غم عشقت دل خواجو خونشد
|
|
بیش از این چند بگو صبر کند مسکینک
|
رفت در خنده و شیرین لبک از هم بگشود
|
|
گفت داروی دل و مرهم جانش اینک
|