ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
|
|
بت خورشید بناگوش و مه دردی نوش
|
غمزهاش قرچی و یاقوت خموشش جاندار
|
|
ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش
|
عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز
|
|
للاش بندهی آن حقهی یاقوت خموش
|
شبهاش غالیه آسا و شبش غالیه سا
|
|
عنبرش غالیه بوی و قمرش غالیه پوش
|
مغلی قند ز چنبر صفتش قلب شکن
|
|
حبشی کاکل عنبر شکنش مشک فروش
|
گر نهاده کله از مستی و بگشوده قبا
|
|
جام می بر کف و مرغول مسلسل بر دوش
|
ریخته ز آب دو چشمم می گلگون در جام
|
|
کرده از گفتهی من لل لالا در گوش
|
بسته برکوه کمرکش کمر از مشکین موی
|
|
بشکر خنده شکر ریخته از چشمهی نوش
|
از در خیمه برون آمد و ساغر پر کرد
|
|
کاین بروی من مه روی پریچهره بنوش
|
چون بنوشیدم از آن بادهی نوشین قدحی
|
|
لعل شکر شکنش بانگ برآورد که نوش
|
گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را
|
|
ترکتاز نظرت برد بیغما دل و هوش
|
شحنهی غمزهی زوبین شکنش گفت که هی
|
|
برو ای بیهده گوی این چه خروشست خموش
|