مستم ز دو چشم نیمه مستش | وز پای درآمدم ز دستش | |
گفتم بنشین و فتنه بنشان | برخاست قیامت از نشستش | |
آنرا که دلی بدست نارد | دادیم عنان دل بدستش | |
جان تشنهی لعل آبدارش | دل بستهی زلف پر شکستش | |
هستم بگمان که هست یا نیست | آن درج عقیق نیست هستش | |
در عین خمار چند باشیم | چون مردم چشم می پرستش | |
یاران ز می شبانه مستند | خواجو ز دو چشم نیمه مستش |