برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز
|
|
باغ رخسارت پر از گلنار مییابم هنوز
|
دوش میگفتی که چشم ناتوانم خوشترست
|
|
خوشترست اما منش بیمار مییابم هنوز
|
تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک
|
|
سوز عشقش همچنان از دار مییابم هنوز
|
از سرشک چشم فرهاد ای بسا لعل و گهر
|
|
کاین زمان در دامن کهسار مییابم هنوز
|
همچو خسرو جان شیرین باختم در راه عشق
|
|
لیک در دل حسرت دلدار مییابم هنوز
|
ماه کنعانم برفت از کلبهی احزان ولی
|
|
عکس رویش بر در و دیوار مییابم هنوز
|
اول شب بود کان یار از شبستانم برفت
|
|
وز نسیم صبح بوی یار مییابم هنوز
|
جز نسیمی کان به چین زلف او بگذشت دوش
|
|
دامنش پر نافهی تاتار مییابم هنوز
|
گر چه خواجو شد مقیم خانقاه اما مدام
|
|
خلوتش در خانه خمار مییابم هنوز
|