منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار | چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار | |
ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله | قرین و محرمم از شام تا سحر دیوار | |
ز بسکه روی بدیوار محنت آوردم | جدا نمیشودم یکدم از نظر دیوار | |
کدام یار که او روی ما نگهدارد | چو آب دیدهی گوهرفشان مگر دیوار | |
کسی که روی بدیوار غم نیاوردی | کنون ز مهر تو آورد روی در دیوار | |
بسا که راه نشینان پای دیوارت | کنند غرقه به خونابهی جگر دیوار | |
چو زیر بام تو آیند خستگان فراق | به آب دیده بشویند سربسر دیوار | |
حدیث صورت خوبان چنین مکن خواجو | که پیش صورت او صورتند بر دیوار |