قلم گرفتم و میخواستم که بر طومار
|
|
تحیتی بنویسم بسوی یار و دیار
|
برآمد از جگرم دود آه و آتش دل
|
|
فتاد در نی کلکم ز آه آتش بار
|
امید بود که کاری برآید از دستم
|
|
ز پا فتادم و از دست برنیامد کار
|
اگر چه باد بود پیش ما حکایت تو
|
|
برو نسیم و پیامی از آن دیار بیار
|
کدام یار که او بلبل سحر خوانرا
|
|
ز نوبهار دهد مژده جز نسیم بهار
|
ز دور چرخ فتادم بمنزلی که صبا
|
|
سوی وطن نبرد خاک من برون ز غبار
|
خیال روی نگارین آن صنم هر دم
|
|
کنم بخون جگر بر بیاض دیده نگار
|
دلم به سایهی دیوار او بود مائل
|
|
در آن زمان که گل قالبم بود دیوار
|
میان او بکنارت کجا رسد خواجو
|
|
کزین میان نتواند رسید کس بکنار
|