آن شکر لب که نباتش ز شکر میروید
|
|
از سمن برگ رخش سنبل تر میروید
|
میرود آب گل از نسترنش میریزد
|
|
و ارغوان و گلش از راهگذر میروید
|
بجز آن پسته دهن هیچ سهی سروی را
|
|
نار سیمین نشنیدم که ز بر میروید
|
تا تو در چشم منی از لب سرچشمهی چشم
|
|
لاله میچینم و در لحظه دگر میروید
|
فتنه دور قمر نزد خرد دانی چیست
|
|
سبزهی خط تو کز طرف قمر میروید
|
تیغ هجرم چه زنی کز دل ریشم هر دم
|
|
میدمد شاخ تبر خون و تبر میروید
|
فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم
|
|
بی گل روی تو خارم ز بصر میروید
|
هر زمانم که خط سبز توآید در چشم
|
|
سبزه بینم ز لب چشمه که برمیروید
|
ای بسا برگ شقایق که دمادم در باغ
|
|
از سرشک من و خوناب جگر میروید
|
ظاهر آنست که از خون دل فرهادست
|
|
آن همه لاله که بر کوه و کمر میروید
|
اگر از چشم تو خواجو همه گوهر خیزد
|
|
از رخ زرد تو چونست که زر میروید
|