سبزه پیرامن سرچشمهی نوشش نگرید | شبه بر گوشهی یاقوت خموشش نگرید | |
شام شبگون سحر پوش قمر فرسا را | زیور برگ گل غالیه پوشش نگرید | |
عقل را صید کمند افکن جعدش بینید | روح را تشنهی سرچشمهی نوشش نگرید | |
بت ضحاک من آن مه که برخ جام جمست | آن دو افعی سیه بر سر دوشش نگرید | |
منکه از حلقهی گوشش شدهام حلقه بگوش | گوشداری من حلقه بگوشش نگرید | |
جانم از جام لبش گشت بیک جرعه خراب | بادهی لعل لب باده فروشش نگرید | |
خواجو از میکدهاش دوش بدوش آوردند | اینهمه بیخودی از مستی دوشش نگرید |