جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید
|
|
جز سایه کسی همره و همراز نیاید
|
ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل
|
|
در فصل بهاران ز چمن باز نیاید
|
گفتم که ز من سرمکش ای سرو روان گفت
|
|
تا سر نکشد سرو سرافراز نیاید
|
هر دل که به دستش نبود رشتهی دولت
|
|
همبازی آن زلف رسن باز نیاید
|
باز آی و بسوی من بیدل نظری کن
|
|
هر چند مگس در نظر باز نیاید
|
صاحبنظر از نوک خدنگ توننالد
|
|
برکشته چو خنجر زنی آواز نیاید
|
چون بلبل دلسوخته را بال شکستند
|
|
برطرف چمن باز بپرواز نیاید
|
تا زنده بود شمع صفت بر نکند سر
|
|
در پای تو هرکس که سرانداز نیاید
|
خواجو ز سفر عزم وطن کرد ولیکن
|
|
مرغی که برون شد ز قفس باز نیاید
|