ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود
|
|
سنبل از گل برفکن تا خانه پر عنبر شود
|
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق
|
|
تا نگوئی درصدف هر قطرهئی گوهر شود
|
هر کرا وجدی نباشد کی بغلتاند سماع
|
|
آتشی باید که تا دودی بروزن برشود
|
چشم را در بند تا در دل نیاید غیر دوست
|
|
گر در مسجد نبندی سگ بمسجد در شود
|
از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزادهوار
|
|
کانکه کوته دست باشد در جهان سرور شود
|
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست
|
|
آتشی چون برفروزی خانه روشنتر شود
|
ممنی کو دل بدست عشق بت روئی سپرد
|
|
گر بکفر زلفش ایمان آورد کافر شود
|
مینویسم شعر بر طومار و میشویم باشک
|
|
برامید آنکه شعر سوزناکم تر شود
|
همچو صبح ار صادقی خواجو مشو خالی ز مهر
|
|
کانکه روز مهر ورزیدست نیک اختر شود
|