ترک تیرانداز من کز پیش لشکر میرود
|
|
دلربا میآیدم در چشم و دلبر میرود
|
بامدادان کان مه از خرگاه میآید برون
|
|
ز آتش رخسارش آب چشمهی خور میرود
|
من بتلخی جان شیرین میدهم فرهادوار
|
|
وز لب شیرین جانان آب شکر میرود
|
آتشی در سینه دارم کز درون سوزناک
|
|
دمبدم چون شمع مجلس دودم از سر میرود
|
گر بدامن اشک در پایم گهر ریزی کند
|
|
جای آن باشد چرا کو بر سر زر میرود
|
تیره میگردد سحرگه دیدهی سیارگان
|
|
بسکه دود آه من در چشم اختر میرود
|
میرود خونم ز چشم خونفشان تدبیر چیست
|
|
زانکه هر ساعت که میآید فزونتر میرود
|
چنگ را بینم که هنگام صبوح از درد من
|
|
میکند فریاد و خون از چشم ساغر میرود
|
ای بهشتی پیکر از فردوس میآئی مگر
|
|
کز عقیق جانفزایت آب کوثر میرود
|
گر دل و دین در سر زلف تو کردم دور نیست
|
|
رخت ممن در سر تشویش کافر میرود
|
چون دبیر از حال خواجو میکند رمزی بیان
|
|
خون چشمم چون قلم بر روی دفتر میرود
|