نقش رویت بچه رو از دل پر خون برود | با خیال لبت از چشم چو جیحون برود | |
بچه افسون دل از آن مار سیه برهانم | کان نه ماریست که از حلقه بافسون برود | |
از سر کوی توام روی برون رفتن نیست | هر کرا پای فرو رفت بگل چون برود | |
دیده غیرت برد از دل که مقیم در تست | در میانشان چو نکو در نگری خون برود | |
چون دلم در سر آنزلف سیه خواهد شد | به چه روی از سر آن هندوی میمون برود | |
جانم از ملک درون عزم سفر خواهد کرد | ای دل غمزده بشتاب که اکنون برود | |
خواجو از چشم پر آب ار گهر افشان گردد | عقد گوهر دلش از لل مکنون برود |