دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
|
|
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
|
مردم چشم مرا خون دل از سر میگذشت
|
|
گر چه کار دیده از خونابهی دل میگشود
|
آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد
|
|
از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود
|
صدمهی غوغای من ستر کواکب میدرید
|
|
صیقل فریاد من زنگار گردون میزدود
|
از دل آتش میزدم در صدرهی خارای کوه
|
|
زانسبب کوه گرانم دل گرانی مینمود
|
هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش میفروخت
|
|
هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد میربود
|
مطرب بلبل نوای چرخ میزد بر رباب
|
|
هر ترنم کز ترنم ساز طبعم میشنود
|
بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر
|
|
دولت آمد خفتهئی برخیز و در بگشای زود
|
من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون
|
|
سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود
|
کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام
|
|
انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود
|