آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند
|
|
نتواند که مرا بی سر و بی پا نکند
|
دوش میگفت که من با تو وفا خواهم کرد
|
|
لیک معلوم ندارم که کند یا نکند
|
اگر آن حور پری رخ بخرامد در باغ
|
|
نبود آدمی آنکس که تماشا نکند
|
خسرو آن نیست که از آتش دل چون فرهاد
|
|
جان فدای لب شیرین شکرخا نکند
|
گل چو بر نالهی مرغان چمن خنده زند
|
|
چکند بلبل شب خیز که سودا نکند
|
هر که را تیغ جفا بردل مجروح زنی
|
|
حذر از ضربت شمشیر تو قطعا نکند
|
چون توانم شدن از نرگس مستت ایمن
|
|
کانکه چشم تو کند کافر یغما نکند
|
گل خیری چو بر اطراف گلستان گذرم
|
|
نتواند که رخم بیند و صفرا نکند
|
هر که احوال دل غرقه بداند خواجو
|
|
اگرش عقل بود روی بدریا نکند
|