همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
|
|
از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند
|
بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را
|
|
همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند
|
بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند
|
|
همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند
|
شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند
|
|
طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند
|
بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور
|
|
طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند
|
پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند
|
|
وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند
|
بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند
|
|
بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند
|
کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک
|
|
کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند
|