یگانهای در دل میزند به دست ارادت | که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت | |
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب | میانهی من و او نگسلد کمند ارادت | |
در این ولایت پرشور و فتد خانهی کنعان | چهها که مادر ایام کرد در دو ولایت | |
شکسته رنگی رنج خمار هجر زحد شد | ز گوشهای بدرآ سرخوش ای سهیل سعادت | |
فتاده حوصلهی مرغ روح تنگ خدا را | بده به خسته پیکان خود نوید عیادت | |
به معبدیست رخ محتشم که میکند آنجا | نیاز یک شبه کار هزار ساله عبادت |