مراد بین که به پیش مرید باز آمد
|
|
بشد چو جوهر فرد و فرید باز آمد
|
سعادتیست که آنکس که سعد اکبر ماست
|
|
بفال سعد برفت و سعید باز آمد
|
بعید نبود اگر جان ما شود قربان
|
|
چو یار ما ز دیاری بعید باز آمد
|
بگوی نوبت نوروز و ساز عید بساز
|
|
که رفت روزه و هنگام عید باز آمد
|
بگیر جامه و جامم بده که واعظ شهر
|
|
قدح گرفت و ز وعد وعید باز آمد
|
بیار باده که هر کو بشد ز راه سداد
|
|
بکوی میکده رفت و سدید باز آمد
|
فلک نگین سلیمان بدست آنکس داد
|
|
که از تتبع دیو مرید باز آمد
|
جهان مثال ارادت بنام آنکس خواند
|
|
که شد بملک مراد و مرید باز آمد
|
بجز مطاوعت و انقیاد سلطان نیست
|
|
عبادتی که بکار عبید باز آمد
|
کسیکه در صف عشق آمد و شهادت یافت
|
|
بشد بعزم غزا و شهید باز آمد
|
ز کوی محمدت انکس که خیمه بیرون زد
|
|
ذمیم رفت ولیکن حمید باز آمد
|
شد آشیانه وحدت مقام شهبازی
|
|
که از نشیمن کثرت وحید باز آمد
|
کسی که مرشد ارباب شوق شد خواجو
|
|
عبور کرد ز شد و رشید باز آمد
|