گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد
|
|
بر سر و چشم من دلشده جایت باشد
|
پای اگر بر سر من مینهی اینک سر و چشم
|
|
سرم آنجا بود ایدوست که پایت باشد
|
بنده چون زان تو و بنده سراخانهی تست
|
|
هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد
|
بیگهست امشب و وقتی خوش و یاران سرمست
|
|
در چنین وقت تمنای کجایت باشد
|
چون وصالت بتضرع ز خدا خواستهام
|
|
نروی امشب اگر ترس خدایت باشد
|
خواب اگر میبردت حاجت پرسیدن نیست
|
|
تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد
|
ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار
|
|
خانه خالی کنم ار زانکه هوایت باشد
|
ور دگر رای شرابت نبود باکی نیست
|
|
آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد
|
دل بجور تو نهادم چو روا میداری
|
|
که روانم هدف تیر بلایت باشد
|
گر سر وصل گدائی چو منت نیست رواست
|
|
پادشاهی تو چه پروای گدایت باشد
|
گوش کن نغمهی خواجو و سرائیدن مرغ
|
|
گر سر زمزمهی نغمه سرایت باشد
|