پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد
|
|
خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد
|
کشتهی تیغ ملامت برضا نتوان شد
|
|
حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد
|
گر چه از ما بخطا روی بپیچید و برفت
|
|
ترک آن ترک ختائی بخطا نتوان کرد
|
قامتش را به صنوبر نتوان خواندن از آنک
|
|
نسبت سرو خرامان بگیا نتوان کرد
|
باغبان گومکن افغان که بهنگام بهار
|
|
مرغ را از گل صد برگ جدا نتوان کرد
|
گر نخواهی که رود دانش و هوش تو برود
|
|
گوش بر زمزمهی پردهسرا نتوان کرد
|
گر به خنجر زندم روی نتابم ز درش
|
|
زانکه با او بجفا ترک وفا نتوان کرد
|
گو بشمشیر بکش یا ز کمندش برهان
|
|
صید را این همه در قید رها نتوان کرد
|
نام خواجو برآن خسرو خوبان که برد
|
|
زانکه درحضرت شه یاد گدا نتوان کرد
|