ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
|
|
جامهی صبر من برفت و قبا کرد
|
همچو زلف سیاه سرکش هندو
|
|
بر سر آتشم فکند و رها کرد
|
صبح رویش بدید و سورهی والشمس
|
|
از سرصدق در دمید و دعا کرد
|
خط زنگارگون آن بت چین را
|
|
هر که مشک تتار خواند خطا کرد
|
بدرستی که در حدیث نیاید
|
|
آنچه غم با دل شکسته ما کرد
|
آنکه بیرون ازو طبیب نداریم
|
|
دردمان کی شنیدئی که دوا کرد
|
اشک میخواست تا برون جهد از چشم
|
|
خون دل کام او برفت و روا کرد
|
چون بروز وصال شکر نکردم
|
|
اخترم در شب فراق سزا کرد
|
نیست برجای خویش مرغ سلیمان
|
|
باز گوئی مگر هوای سبا کرد
|
بر حدیث صبا چگونه نهم دل
|
|
زانکه با دست هر سخن که صبا کرد
|
سرو سیمین من ز صحبت خواجو
|
|
گر نه آزاد شد کناره چرا کرد
|