چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
|
|
از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
|
دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
|
|
چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد
|
کام دل شوریده ز لعل تو برآرم
|
|
گر چین سر زلف تو در دست من افتد
|
چون وقت سحر گل بشکر خنده درآید
|
|
از بلبل شوریده فغان در چمن افتد
|
طوطی که شکر میشکند در شکرستان
|
|
نادر فتد ار همچو تو شیرین سخن افتد
|
لعل لب در پوش تو چون در سخن آید
|
|
خون در جگر ریش عقیق یمن افتد
|
هر کو چو من از عشق تو بی خویشتن افتاد
|
|
در دام غم از درد دل خویشتن افتد
|
خواجو چو برد سوز غم هجر تو در خاک
|
|
آتش ز دل سوختهاش در کفن افتد
|