یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
|
|
شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد
|
شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید
|
|
که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
|
گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا
|
|
گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد
|
سرو هر چند ببالای تو میماند راست
|
|
بنده تا قد ترا دید شد از سروآزاد
|
تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات
|
|
کس بروز من سرگشتهی بد روز مباد
|
گوئیا دایهام از بهر غمت میپرورد
|
|
یا مگر مادرم از بهر فراقت میزاد
|
نه تو آنی که بفریاد من خسته رسی
|
|
نه من آنم که بکیوان نرسانم فریاد
|
تا چه حالست که هر چند کزو میپرسم
|
|
حال گیسوی کژت راست نمیگوید باد
|
ایکه خواجو نتواند که نیارد یادت
|
|
یاد میدار که از مات نمیآید یاد
|