بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
|
|
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
|
بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
|
|
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
|
ببرد باری خاک و بحدت آتش
|
|
به نقش بندی آب و بعطر سائی باد
|
به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
|
|
به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد
|
به تاب طره لیلی و شورش مجنون
|
|
به شور شکر شیرین و تلخی فرهاد
|
به قامت تو که شد سرو سرکشش بنده
|
|
به خدمت تو که از بنده گشتهئی آزاد
|
به نیمشب که مرا همزبان شود خامه
|
|
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد
|
به اشک من که زند دم ز مجمع البحرین
|
|
بچشم من که برد آب دجلهی بغداد
|
که آن چه در غم هجر تو میکشد خواجو
|
|
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد
|