میانش موئی و شیرین دهان هیچ
|
|
ازین موئی می بینم وز آن هیچ
|
دهانش گوئی از تنگی که هیچست
|
|
بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ
|
میانش یک سر مویست و گوئی
|
|
ندارد یک سر مو در میان هیچ
|
دهانش بی گمان همچون دلم تنگ
|
|
میانش بی سخن همچون دهان هیچ
|
بجز وصف دهان نیست هستش
|
|
نمیآید حدیثم بر زبان هیچ
|
میانش چون تنم در بی نشانی
|
|
دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ
|
خوشا با دوستان در بوستان عیش
|
|
که باشد بوستان بی دوستان هیچ
|
گل سوری نبینم در بهاران
|
|
چو روی دلستان در گلستان هیچ
|
برون از اشک از چشمم نیابد
|
|
کنارسبزه و آب روان هیچ
|
برو خواجو که باگل درنگیرد
|
|
خروش بلبل فریاد خوان هیچ
|
سحرگه خوش بود گل چیدن از باغ
|
|
ولیکن گر نگوید باغبان هیچ
|