از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است | دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است | |
از خود نگشته است به کس آشنا دلی | راه وثاقش از پی بیگانه پر شده است | |
تاره به جام خانه چشمم فکند عکس | این خانه از پری چو پری خانه پر شده است | |
از جرعهای که ریخته ساقی به جام ما | گش فلک ز نعرهی مستانه پر شده است | |
رگهای جانم از گرهی غم به ذکر هجر | چون رشتهای سجه صد دانه پر شده است | |
عشاق را به دور تو از بادهی حیات | قالب تهی فتاده و پیمانه پر شده است | |
گردد مگر به وصف تو مقبول اهل طبع | دیوان محتشم که ز افسانه پر شده است |