ز کفر زلفت ایمان میتوان یافت
|
|
ز لعلت آب حیوان میتوان یافت
|
قدت را رشک طوبی میتوان گفت
|
|
رخت را باغ رضوان میتوان یافت
|
ز نقشت صورت جان میتوان بست
|
|
ز لعلت جوهر جان میتوان یافت
|
بگاه جلوه برطرف گلستان
|
|
ترا سرو خرامان میتوان یافت
|
در آن مجمع که خلوتگاه خوبیست
|
|
ترا شمع شبستان میتوان یافت
|
بزیر سایهی زلف سیاهت
|
|
بشب خورشید رخشان میتوان یافت
|
ز زلفت گرچه کافر میتوان شد
|
|
زعکس رویت ایمان میتوان یافت
|
بهر موئی از آن زلف پریشان
|
|
دل جمعی پریشان میتوان یافت
|
از آن با درد میسازم که دل را
|
|
هم از درد تو درمان میتوان یافت
|
برو خواجو صبوری کن که از صبر
|
|
دوای درد هجران میتوان یافت
|