کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
|
|
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
|
با دلبری سمتگر و سرکش فتادهام
|
|
کو را خبر ز حال من مستمند نیست
|
پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من
|
|
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست
|
گویند صبر در مرض عشق نافعست
|
|
باری درین هوا که منم سودمند نیست
|
گر بند مینهی و گرم پند میدهی
|
|
هستم سزای بند ولی جای پند نیست
|
هر کس که سرو گفت قدت را براستی
|
|
او را معینست که همت بلند نیست
|
تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
|
|
در شهر کو کسی که کنون شهر بند نیست
|
گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
|
|
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست
|
خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
|
|
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست
|