گل بستان خرد لفظ دلارای منست
|
|
بلبل باغ سخن منطق گویای منست
|
منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن
|
|
طوطیانرا شکر از لفظ شکر خای منست
|
بلبل آوای گلستان فلک را همه شب
|
|
گوش بر زمزمهی نغمه و آوای منست
|
پیش طبعم که ازو لل لالا خیزد
|
|
نام لل نتوان برد که لالای منست
|
سخنم زادهی جانست و گهر زادهی کان
|
|
بلکه دریا خجل از طبع گهر زای منست
|
الف قامتم ارزانکه بصورت نونست
|
|
کاف و نون نکته ئی از حرف معمای منست
|
سخنم سحر حلالست ولی گاه سخن
|
|
خجلت بابلیان از ید بیضای منست
|
گر چه در عالم خاکست مقامم لیکن
|
|
برتر از چرخ برین منزل و ماوای منست
|
چشمهی آب حیاتی که خضر تشنهی اوست
|
|
کمترین قطرهئی از طبع چو دریای منست
|
گر چه آن ترک ختا هندوی خویشم خواند
|
|
ترک مه روی فلک هندوی کرای منست
|
دولت صدر جهان باد که از دولت او
|
|
برتر از صدرنشینان جهان جای منست
|
چکنم ساغر صهبا که چو خواجو بصبوح
|
|
قدح دیدهی من ساغر صهبای منست
|