روز رخسار تو ماهی روشنست
|
|
خال هندویت سیاهی روشنست
|
منظر چشمم که خلوتگاه تست
|
|
راستی را جایگاهی روشنست
|
گر برویت کردهام تشبیه ماه
|
|
شرمسارم کاین گناهی روشنست
|
مه برخسارت پناه آرد از آنک
|
|
روی تو پشت و پناهی روشنست
|
بت پرستانرا رخ زیبای تو
|
|
روز محشر عذر خواهی روشنست
|
موی و رویت روز و شب در چشم ماست
|
|
زانکه گه تاریک و گاهی روشنست
|
گر کنم دعوی که اشکم گوهرست
|
|
چشم من بر این گواهی روشنست
|
میپزد سودای دربانی تو
|
|
خسرو انجم که شاهی روشنست
|
یوسف مصر مرا چاه زنخ
|
|
گر چه دلگیرست چاهی روشنست
|
ذرهئی خواجو قدم بیرون منه
|
|
از ره مهرش که راهی روشنست
|